کد مطلب:53774 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

چگونه سفارش پیامبر فراموش شد











علی «ع» به خواست پیامبر «ص» روانه ی نجران یكی از شهرهای یمن شد تا صدقات و جزیه نصارای آن شهر را جمع كند.

بازگشت علی «ع» از یمن مصادف با آمدن پیامبر به مكه و انجام مراسم حج گردید، پیامبر در این موقع كه سال دهم هجرت بود با گروهی از مسلمانان كه شمارش آنان را به بیش از صد هزار[1] نفر نوشته اند به مكه آمد و این آخرین حج نبی اكرم «ص» بود كه در تاریخ به حجه الوداع ثبت گردید.

در این سفر پیامبر «ص» به همراهان و زنان خویش كه قربانی با خود نداشتند دستور فرمود كه احرام عمره ببندند.

علی علیه السلام برای دیدار رسول خدا، فرماندهی سپاه را كه از یمن به همراه داشت به نماینده خود سپرد و جلوتر از همراهان خویش احرام بسته و به مكه آمد و پیامبر را در حالی كه احرام به تن داشت ملاقات كرد.

چون علی «ع» قربانی با خود نداشت، پیامبر وی را در قربانی خویش شریك كرد تا هنگام فراغت از حج، بر احرام خود باقی بماند.

[صفحه 52]

فرمانده سپاه یمن در غیاب علی، حله هایی كه از نجران به همراه آورده بود، میان همراهان خود تقسیم كرد.

چون لشكر به نزدیكی مكه رسید، علی «ع» برای دیدار آنها از مكه خارج شد. همین كه به سپاه رسید با شگفتی دید كه لشكریان حله ها را به تن دارند، چگونگی كار را از فرمانده سپاه «نماینده ی خود» پرسش كرد، پاسخ داده شد كه این كار بدان جهت انجام گردید تا لشكریان هنگام ورود به مكه لباس نو بر تن داشته باشند.

علی «ع» بدین پاسخ تن نداد و از آنها خواست قبل از آن كه به سوی پیامبر «ص» راهی شوند، حله ها را از تنها بیرون كنند.

آنها بدین دستور گردن نهادند ولی با نارضایتی بسیار و چون به نزد رسول خدا رسیدند به گله و دادخواهی پرداختند.

از جمله این افراد «بریده» است، كه در غزوه ی یمن همراه علی «ع» بود كه به خدمت رسول خدا بازگشت و از علی «ع» عیب جویی كرد كه ناگاه چهره ی رسول خدا دگرگون شد و با اشاره به آیه شریفه «النبی اولی بالمومنین» فرمود «هر كه من مولای او هستم پس علی مولای اوست» برخی نوشتند كه این موضوع باعث شد كه پیامبر خطبه هایی انشاء فرماید.

به هر صورت، پیامبر در این سفر اصول و قواعدی را بیان فرمود كه از لحاظ حقوق و وظایف افراد جامعه در اوج عظمت می باشد.

مولف حبیب السیر در خصوص خطبه ی معروف پیامبر كه در حجه الوداع ایراد فرمود و مورخان آن را قانون اساسی اسلامی نامیده اند، می نویسد «روز پنجشنبه هشتم ذی الحجه پیامبر به منی تشریف برد و شب را در آن مقام گذراند و روز دیگر بعد از خواندن نماز بامداد و قبل از طلوع آفتاب متوجه عرفات شد و پس از وصول به عرفات و زوال خورشید از وسط السماء بر راحله ی خویش نشست و به میان وادی رفت و همچنان سواره خطبه ای در غایت فصاحت و بلاغت مشتمل بر بعضی از احكام شریعت و محتوی بر اصناف موعظت و نصیحت بر زبان وحی بیان كرد، پس از آن، نماز پیشین و پسین را به یك بانگ و دو قامت بخواند آن گاه رو به قبله دعا كرد و در این باب مبالغه فرمود و به روایت مفسرین خاصه و علماء اهل سنت و جماعت این آیه نازل شد:

الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دنیا

(آیه 3 از سوره مائده)

[صفحه 53]

ظاهر آیه نشان می دهد كه تمام فرایض و احكام پیش از نزول این آیه به مرحله ی كمال و تمام خود رسیده است. بعضی از مفسران هم گفته اند پس از این آیه هیچ حلال و حرامی نازل نشده، ولی در این باره توجیه هایی هم به عمل آمده از جمله نوشتند كه «معنی اكمال دین اسلام خلافت امیرالمومنین «ع» می باشد زیرا از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده است كه فرمودند این آیه در نصب علی علیه السلام به خلافت در غدیرخم- موقعی كه پیغمبر «ص» از حجه الوداع باز می گشت- نازل شد و صادقین علیهماالسلام اضافه فرمودند كه آیه ی مذكور آخرین فریضه و تكلیفی بود كه خداوند به مردم اعلام نمود، و پس از آن هیچ فریضه ای نازل نشد- تاریخ قرآن ص 60 دكتر حجتی»

پیامبر در این سفر پاره ای از اصول و قواعد اسلام را بیان داشت و فرمود كه همه ی مردم از لحاظ حقوق و وظایف با یكدیگر برابرند و نژاد و قبیله و ثروت، و جامه های زیبا، و تجمل و آرایش نمی تواند امتیاز افراد در جامعه ی انسانی باشد، ارزش هر كس به میزان پرهیزگاری و تقوایش شناخته می شود و شخصیت انسان در پرتو شناخت پروردگار و حركت به سوی اوست و فرمود:

بدانید ای مردم كه خدای شما یكی است و پدرتان یكی است و همه فرزند آدمید و آدم مولود خاك است و از شما آن كس در نزد خدا ارزشمند است كه پرهیزكار باشد و عرب را بر غیر عرب جز به وسیله تقوی امتیازی نیست و این دستور فرا راه شماست بدان عمل كنید و بدانید كه:

اگر چنین باشید، دین با همه ابعادش به اوج خود می رسد، آن وقت است كه به سوی جهان انسانیت كه جهان حركت به سوی خداست گام می گذارید اكنون آنچه لازمه ی نیكی و دگرگونی درونی برای رسیدن به مرحله ی كمال مطلوب می باشد در اختیار شما گذاشته شد.

اگر به خودسازی پردازید و آنچه گفته شد به كار بندید، از فتنه هایی كه گمراه كننده روزگار شماست بر كنار خواهید ماند و چنان خواهد شد كه می توانم قبول كنم كه اسلام دین شما خواهد بود.[2] .

پس از حجه الوداع پیامبر از مكه خارج شد و روز 18 ذی الحجه به محل غدیرخم كه در 82 میلی مكه واقع است فرود آمد و دستور داد زیر درختها را پاك كنند و اقامتگاهی

[صفحه 54]

درست نمایند و مردم را گرد آورند، بلال برای گرد آوردن مردم آواز درداد، مردم به جایگاه رسول خدا شتافتند تا بشنوند كه محمد «ص» به زبان وحی به آنها چه خواهد گفت.

رسول خدا بر منبری كه از جهاز شتران درست كرده بودند نشست و خدا را سپاس گفت و مردم را اندرز داد كه از تقوی توشه گیرند و به سوی آخرت سبكبال باشند و شیطان را دشمن بدارند و با فروغ قرآن تاریكیهای جهل و غفلت را از خود دور نمایند و آن وقت بیفزود كه نزدیك است داعی پروردگار به سویم بیاید و من او را اجابت كنم- من از خود دو امر بزرگ در نزد شما می گذارم[3] نخست كتاب خداست كه سراسر هدایت و نور می باشد پارسایی و پرهیزكاری را نشان می دهد و عبادت كردن به راستی و صمیمیت را می آموزد، و از آن فارغ نشوید و خود را بی نیاز ندانید و آن كس كه به قرآن توسل و تمسك جوید در دو جهان رستگار شده است. دیگر اهل بیت من است كه درباره ی آنان خدای را به یاد داشته باشید و بدانید كه رحمت و بركت خدا بر آنان فرو فرستاده شده است و شفاعتشان پذیرفتنی است، پس از من، درباره ی این دو چنان رفتار كنید كه مورد رضایت خداوند باشد، این دو همچنان با یكدیگر خواهند بود تا در رستاخیز در كنار حوض كوثر مرا ملاقات كنند، و بر آنها عصیان روا ندارید، و در ردیف دوستانشان باشید كه از هول و هراس رستاخیز و از سیاهی چهره و تباهی حال، نجات خواهید یافت، آن گاه فرمود:

ای مردم آیا من اولی به شما و از نفسهای شما نیستم[4] .

آواز برآمد ای رسول خدا چنین است.

آن گاه دست علی را گرفت و فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علی مولاه[5] اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره

[صفحه 55]

و اخذل من خذله و ادرالحق معه حیث كان»

سپس علی بر خیمه خود درآمد و مردم به دیدارش شتافتند و تهنیت گفتند. عمر به نزد علی آمد و گفت خوشا به حال تو ای فرزند ابوطالب بامداد كردی هنگامی كه مولای من و هر مومن و مومنه بودی.

به روایت علمای مذهب امامیه آیه سوم از سوره مائده در این روز بر پیامبر نازل شد[6] .

در تاریخ یاد شده است كه موضوع غدیرخم از طریق 114 صحابی از جمله ابوبكر، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابی وقاص، ابوایوب انصاری، ام المومنین عایشه تایید گردید، اما خود در برابر كاری كه در سقیفه بنی ساعده انجام شد دست به تاویل زدند.

در زمان خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام عده ی كثیری از مهاجرین و انصار شهادت دادند كه این حدیث را در روز غدیرخم از زبان پیامبر «ص» شنیدند.

عده ای در تحلیل تاریخی وقایع غدیرخم، می گویند لشكریانی كه به همراه علی «ع » از یمن مراجعت كرده بودند از وی شكایت داشتند و پیامبر برای توجیه مقام علی سفارش فرمود.

ابن اسحاق از ابی سعید خدری روایت كرده است[7] كه مردم نزد پیامبر به دادخواهی رفتند و پیامبر در میان آنان برخاست و خطبه خواند و فرمود كه از علی شكایت نكنید زیرا او در راه خدا سخت تر از آن است كه كسی بتواند از او شكایت كند.

اهل تسنن می گویند در متن حدیث غدیرخم اشكالی نیست بلكه اشكال در معنی كلمه مولی است كه شیعیان آن را به معنای اولی به تصرف می دانند و حال آن كه مولی در این حدیث به معنای محب و ناصر و دوست است و چون پیامبر «ص» می دانست كه علی كرم الله وجهه دشمن زیاد دارد خواست او را به امت توصیه كند و برساند كه هر كس را من محب و دوست و ناصر او باشم علی هم محب و دوست و ناصر او می باشد و اگر بیعتی از مردم گرفته شد برای آن بود كه بعد از پیامبر «ص» علی كرم الله وجهه را اذیت نكنند[8] .

برخی می گویند كه پیامبر در هنگام بیماری راجع به علی علیه السلام سفارش مخصوصی نفرموده است. عبداله بن كعب بن مالك گفته است كه رسول خدا در هنگام

[صفحه 56]

بیماری روزی به مسجد آمدند و این چنین سخن گفتند:

«ای گروه مهاجرین درباره انصار به نیكی رفتار كنید زیرا مردم روز به روز زیادتر می شوند. ولی انصار به همین حال كه هستند زیادتر نمی شوند اینان پناهگاه من هستند كه بدانها پناهنده شدم. پس درباره ی نیكانشان نیكی كنید و از بدانشان درگذرید.[9] .

در آن روز كه پیامبر «ص» درباره ی انصار سفارش فرمود از علی كه راهگشای امت به سرچشمه عدالت بوده است سخنی نگفت، شاید ضرورتی نداشته و پسندیده آن بود كه جانب انصار گرفته شود و در نامه ی زندگانی آنان حسنات و طیباتی نوشته و در چشم انداز جهانیان گذاشته شود تا بر آنان رحمت فرستند.

می گویند هنگامی كه بیماری رسول خدا فزونی یافت و مرگ شتابان به سوی پیامبر « ص» می آمد، فرستاده ی خدا به این اندیشه افتاد كه سفارشی بنوشته بگذارد تا كسی به فتنه و فساد دل خوش نكند. پس فرمود كه وسائل نوشتن (دوات و شانه) آماده كنند: تا بگویم و بنویسید آنچه را كه می گویم تا همچنان پرهیزكار و پارسا بمانید و گمراه نشوید[10] .

آنانكه بر بالین پیامبر بودند مانع شدند و در جاذبه ی وسوسه نفس قرار گرفتند و نافرمانی نمودند و صداها كردند، می گویند عمر در این جریان سختكوش بود كه نوشته ای به جای گذاشته نشود، پیامبر «ص» از این كردار آزرده شد و چهره در هم كشید و از آنان خواست كه از كنار بسترش دور شوند.

اهل تسنن به این حدیث ایراد دارند كه چه كسی می توانست چنین جراتی به خود راه دهد كه در مقابل گفته ی رسول خدا كه اطاعتش واجب و تمرد و مخالفتش كفر است ایستادگی كند. دیگر آن كه این پرسش قابل طرح است، آیا در تمام مدتی كه پیامبر «ص» به زبان وحی سخن می گفت یا مطلب ویژه ای را بیان و موضوعی را سفارش می فرمود ابتدا وسائل كتابت حاضر می شد و سپس پیامبر «ص» به بیان وحی و گفتار مطالب و سفارش می پرداخت؟

البته پاسخ مثبت نخواهد بود زیرا، مطلبی كه بر پیامبر نازل می شد پیامبر آنها را به صورت شفاهی القاء می كرد و در سینه ها و حافظه ها و بعد به صورت نوشته ها ضبط

[صفحه 57]

می شد. شاید روش كار غیر از این بوده است.

شاید در هیچ موردی دیده نشده كه پیامبر گفتن وحی را بر حاضر كردن وسیله ی كتابت معلق فرموده باشد و ممكن است چنین نبوده باشد.

موضوع دیگر آن است كه آیا پیامبر در سایر مسائل و مطالب و احكام، افراد را به شهادت طلبیدند كه این مرتبه بخواهند در حضور جمع بفرمایند كه می خواهم برای شما چیزی بنویسم تا گمراه نشوید و حاضران را شاهد بگیرد و یا به عنوان شاهد از آنها امضاء بگیرد، بالاخره باید قبول كرد كه این حدیث بحث انگیز می باشد ولی باید دانست كه در كتب معتبر اخبار و تواریخ وارد شده و مورد استناد است.

موضوعی كه باید بدان توجه داشته باشیم آن است كه، از زمان بعثت تا هنگام رحلت پیامبر «ص» نشانه های بسیاری وجود دارد كه بعد از رسول خدا، علی علیه السلام برتر و سزاوارترین مردم برای امامت و خلافت است.

علی تحت تعلیم پیامبر بود و با اسلام پرورش یافت و رشد كرد و كمی بیش از ده سال داشت[11] «كه به نظر می رسد 15 سال صحیح است» كه اسلام آورد و بتدریج مسئولیت های بزرگ را به عهده گرفت و پیامبر را در مراحل مختلف وحی درك كرد.

محمد «ص» نهضت اسلام را با وحی شروع كرد و با وحی به اوج خود رسانید و علی «ع» را از آغاز وحی تا خاتمه وحی تربیت كرد تا پس از وی نهضت اسلام را دنبال كند، و بارها برای او سفارش كرد چون او را در همه ی زمینه ها سزاوار خلافت خود دید. اما از لحاظ بررسی تاریخی آنچه مطرح می شود آن است كه پس از رحلت پیامبر «ص» علی علیه السلام به مقام خلافت دست نیافت و سفارش پیامبر «ص» به كار بسته نشد و علی 25 سال خانه نشین شد.

عده ای عقیده دارند كه حق علی «ع» در كنار بستر بیماری پیامبر «ص» پایمال گردید آنها نوشتند كه رسول اكرم «ص» با نزدیك شدن زمان وفات اصرار داشت تا چیزی بنویسد و شاید می خواست آنچه در حدیث ثقلین فرموده بود به صورت نوشته درآورد.

احمدبن عبدالعزیز جوهری در كتاب سقیفه مستند به عبدالله بن عباس نقل می كند كه

[صفحه 58]

پیامبر «ص» در حال احتضار بود، عده ای در كنار بستر بیماری پیامبر جمع شدند، پیامبر فرمود صحیفه و دواتی بیاورید تا نوشته ای به شما بدهم كه بعد گمراه نشوید.

برخی گفتند قرآن كتاب خدا در میان ماست و كافی می باشد و زائد بر آن چیزی ضروری نخواهد بود. بین افرادی كه كنار بستر پیامبر «ص» بودند اختلاف و سر و صدا شد كه پیامبر آنها را از كنار بستر خود دور فرمودند.

بعدها ابن عباس از وقایع آن روز بشدت اظهار تاثر كرد و تاكید نمود كه انحرافات وقایع تاریخی اسلام از همان روز آغاز گردید.

نكته ی تاریكی كه در این رویداد تاریخی وجود دارد آن است كه هنوز پیامبر «ص » درباره ی مطلبی كه می خواست به صورت نوشته درآورد چیزی نفرموده بود كه اطرافیان در مقام جلوگیری از بیان و نوشتن آن برآمدند.

با توجه به آیه «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»[12] كه پیامبر هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی گوید بلكه گفتارش آنچنان است كه از راه وحی به او آموخته می شود، چگونه شد عده ای كه به پیامبر ایمان داشتند و اسلام را پذیرفته بودند از شنیدن وحی سرباز زدند و حرفهای ناروا گفتند و اختلاف كردند.

برخی نوشتند:

اگر تصور شود كه پیامبر اصرار می فرمود كه سفارش خود را به صورت نوشته درآورد ممكن بود با او لجاجت و پافشاری می كردند كه حضرت در بستر مرگ هذیان گفته است و بالنتیجه خلافت علی بن ابیطالب را قبول نمی كردند، از این رو رسول خدا مصلحت را چنین دید كه از نوشتن صرفنظر فرماید تا حریم نبوت از طعنه معارضین و دار و دسته آنها، محفوظ بماند.

برخی از محققان در صحت این نظریه اضافه كردند كه رسول اكرم می دانست آنان كه به علی گرویده اند خلافت او را از دل و جان پذیرا می باشند چه آن كه در این باره چیزی نوشته شود یا این كه سفارشی به صورت نوشته به جای گذاشته نشود.

اما كسانی كه خلافت علی «ع» را قبول ندارند با اختلافی كه كردند و آشكار نمودند اگر رسول خدا مطلبی هم درباره ی علی می نوشت باز آنان از اندیشه خود دست بردار نبودند و تغییری در روش خود نمی دادند

[صفحه 59]

پس با این حالات و صحنه ها مصلحت غیر از این اقتضا نمی كرد كه از نوشتن سفارش صرفنظر شود چون غیر از فتنه و آشوب، در آخرین دقایق زندگی پیامبر، اثر دیگری نداشت[13] .

بنابراین می توان گفت كه نخستین گام خانه نشینی علی «ع» از كنار بستر بیماری پیامبر «ص» برداشته شد و رسول اكرم خود به این امر واقف بود و بی تردید به علی «ع» سفارش كرده بود.

[صفحه 61]


صفحه 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59، 61.








    1. تقریبا از قرن سوم تاریخ نگاری اسلامی شروع شد، لذا اعداد و ارقامی كه بدان اشاره شده یا می شود چندان قابل اطمینان نیست. مكه در میان دو رشته كوه، به نام های فلق و قعیقعان محصور است كه با امكانات 1500 سال قبل وسعت چندانی نداشته و نمی توانسته است عده ای بی شمار انسانها و مركبهای آنها را پذیرا باشد.
    2. و رضیت لكم الاسلام دینا و خشنود شدم از این كه اسلام را برای شما برگزیده ام.
    3. حدیث ثقلین در غدیرخم در برخی روایت در عرفات یا هنگام بازگشت پیامبر «ص» از طائف یا در مدینه هنگامی كه در بستر بیماری آرمیده بود صدور یافته است و متن حدیث هم به عبارتهای مختلف نوشته شده است. ادوار فقه جلد سوم ص 72 و 73.
    4. یا ایها الناس الست اولی بكم من انفسكم و اشاره به آیه شریفه «النبی اولی بالمومنین من انفسهم».
    5. پیامبر اكرم «ص» جمله «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» را فقط در جریان غدیرخم بیان نفرمودند. بلكه در موارد دیگر نیز برای تثبیت ولایت حضرت علی «ع» آن را تكرار فرمودند- مبانی فقهی حكومت اسلامی درس آیه الله منتظری «كیهان- 13248».
    6. حبیب السیر ص 409 و 410 و 411- ابن هشام 478.
    7. ابن هشام ص 374.
    8. شب های پیشاور ص 613.
    9. ابن هشام ص 426 ج 2.
    10. از قول ابن عباس این حدیث به عبارت مختلف نقل شده و مرحوم مقدس اردبیلی در حدیقه الشیعه مضمون این حدیث را به استناد مدارك اهل سنت و جماعت نگاشته است- دعوت حق ص 356 و 357.
    11. برخی نوشته اند كمتر از ده سال داشت. ص 186. نامه هایی از امام كاشف الغطاء- در احقاق الحق از طریق شیعه روایت می كند كه سن آن حضرت 15 سال بوده در روایت دیگر 14 سال. هر دو روایت از طرق مخالف مروی است. تاریخ معارف امامیه- تالیف آیه العظمی محمدصالح علامه 1358 قمری ص 269.
    12. سوره و النجم.
    13. به كتاب در راه تفاهم- سید عبدالحسین شرف الدینی ص 141- مراجعه شود.